رازهای کپنهاگ؛ از آسانسور پاترنوستر تا کلبه عمو تام 

باقر وحید
  • باقر وحید
  • 1404/3/21
  • 0 دیدگاه
{{selectedRate}}

کپنهاگ، شهری است مدرن با روحی قدیمی؛ جایی که دوچرخه سواری، طراحی اسکاندیناوی و رازهای تاریخی در کوچه هایش جریان دارد.

فهرست مطالب

    بعضی شهرها شما را به عجله و شتاب دعوت می‌کنند؛ اما برخی دیگر فقط وقتی آرام قدم برمی‌داری، رازهایشان را آشکار می‌کنند. این شهرها، با وجود زیبایی‌های تبلیغ‌شده‌شان، رازهایی را نیز در خود پنهان کردند. رازهایی که نه در فضاهای مجازی یا شبکه‌های اجتماعی، بلکه در گوشه‌های بناها، دروازه‌های باغ‌ها، تیرهای چوبی و تابلوهای رنگ‌ورورفته‌ی مکان‌های فراموش‌شده پنهان هستند. این شهرها گاهی آرام منتظر مخاطب خاص خود می‌مانند.

    این متن برای گردشگر کنجکاو است؛ اما نه از آن دست اطلاعاتی که برنامه‌ای سفت‌وسخت یا فهرستی از «بهترین‌ها» به شما بدهد؛ بلکه مجموعه‌ای است از جزئیات کوچک و شگفتی‌های آرام که اغلب نادیده گرفته می‌شوند. هر کدام از این‌ها واقعی‌اند؛ ریشه در داستان‌هایی عمیق‌تر دارند و تجربه‌ای جدید به ارمغان می‌آورند. اگر این نشانه‌ها را دنبال کنید شاید شهری را ببینید که تنها برای دیدن نیست، بلکه برای زندگی کردن است.

    رازهای اروپا

    رازهای کپنهاگ

    اگر در تور دانمارک با دقت یک رهگذر، نه با شتاب یک گردشگر فهرست‌به‌دست، به اطراف نگاه کنید، کپنهاگ با شما سخن می‌گوید. گفتگوی با این شهر در حس کردن انحنای لطیف شیشه‌های مدرسه‌ای روباز که برای کودکان بیمار ساخته شده است، در عطر پیچک‌های مادیرا که به نرده‌های قدیمی چسبیده‌اند، یا در حرکت بی‌صدای قفسه‌ای پر از کتاب که در آسانسور قدیمی پاترنوستر بالا می‌رود، شکل می‌گیرد. این‌ نقاط شهر که پر از قصه‌اند، مکان‌هایی نیستند که از روی راهنمای سفر معمولی پیدا کنید. آن‌ها را وقتی آرام راه می‌روید و با دقت نگاه می‌کنید، کشف خواهید کرد.

    رازهای کپنهاگ

    ۱. اسب تاکسیدرمی فردریکسبرگ

    وقتی از میدان سوارکاری پشت کاخ کریستینسبورگ وارد اصطبل‌های سلطنتی می‌شوید، اولین چیزی که به استقبال‌تان می‌آید، هوای سنگین و مرطوب و بوی اسب‌ها است. اینجا جایی است که گروه کوچکی از افراد پرشور برای حفظ این اصطبل‌ها تلاش می‌کنند. این اصطبل‌ها که اکنون فقط بخشی از شکوه گذشته را به نمایش می‌گذارند، زمانی مهم‌ترین بخش کاخ سلطنتی بودند. دویست و پنجاه سال پیش، وقتی این ساختمان تازه ساخته شده بود، تا ۳۰۰ اسب را در خود جای می‌داد. اما امروز فقط چهارده اسب به علاوه یک اسب دیگر باقی مانده‌اند. این یکی اما کاملاً مرده است؛ اسبی ۳۳۰ ساله که به صورت تاکسیدرمی شده نگه‌داری می‌شود.

    کاخ کریستینسبورگ از دیدنی های کپنهاگ

    سرگذشت اسب ۳۳۰ ساله

    در تابستان سال ۱۶۸۴، رابرت مولزورث، سفیر انگلستان، از اصطبل‌های سلطنتی کپنهاگ بازدید کرد. میزبان او رئیس اصطبل، فون هاکست‌هاوزن، بود که با افتخار از اسب‌هایش و به‌ویژه سرعت بالای آن‌ها تعریف می‌کرد.

    مولزورث، به‌عنوان یک انگلیسی اصیل، نتوانست بدون شرط‌بندی آنجا را ترک کند. فون هاکست‌هاوزن ادعا کرد که همه اسب‌هایش می‌توانند فاصله کپنهاگ تا هیلرود را در کمتر از سه‌ربع ساعت طی کنند. مولزورث این ادعا را چنان غیرممکن دانست که بی‌درنگ شرطی به ارزش ۱۰۰۰ دوکات هلندی بست. مسئول اصطبل‌ها چهارده روز فرصت داشت تا برای مسابقه آماده شود. این زمان برای آماده‌سازی مسیر بین کپنهاگ و هیلرود و حذف موانعی مانند پرچین‌ها و نرده‌ها بود. هاکست‌هاوزن خودش مسئول انتخاب سوارکار بود. اگر سوارکار جوان موفق می‌شد، ۱۰۰ دوکات جایزه و شغلی مادام‌العمر دریافت می‌کرد. در نهایت، دو ساعت‌ساز برای زمان‌سنجی مسابقه دعوت شدند؛ یکی در کپنهاگ و دیگری در هیلرود.

    در روز مسابقه مردم کپنهاگ و هیلرود برای تماشای این رویداد هیجان‌انگیز جمع شده بودند. اسب منتخب چشم‌های امیدوار را ناکام نگذاشت و توانست مسیر تعیین‌شده را در ۴۲ دقیقه طی کند. اما درست پس از رسیدن به دروازه‌های شهر هیلرود از پا درآمد و جان داد. این دویدن استثنایی به اسب افتخار بزرگی بخشید و جایگاهی در کونستکامر (Kunstkammer) اتاق شگفتی‌های پادشاه، در کنار دیگر شگفتی‌ها، برایش به ارمغان آورد. اگر چه این اسب به نوعی جاودانه شد و نسل‌های مختلفی داستانش را می‌شنوند، اما امروزه به خدمت گرفتن حیوانات تا سر حد مرگ توسط انسان، نزد بسیاری، امری غیراخلاقی شمرده می‌شود.

    اسب تاکسیدرمی فردریکسبرگ 

    ۲. باغ مجسمه سازان

    در تابستان، یکی از دل‌انگیزترین جاهای دیدنی کپنهاگ برای بازدید، باغ مجسمه‌سازان است که در دورترین حیاط کاخ شارلوتنبورگ، به سمت خیابان هایبرگسگد (Heibergsgade)، پنهان شده است. این باغ و استودیوهایش فضایی برای کار دانشجویان مجسمه‌سازی آکادمی هنرهای زیبا در بر دارد. 

    در میان گیاهان این باغ، بقایای سومین باغ گیاه‌شناسی دانشگاه که از دهه ۱۷۷۰ تا ۱۸۰۰ در اینجا قرار داشت، به چشم می‌خورد. همچنین قطعاتی شکسته از ستون‌ها و سرستون‌های سنگی باقی‌مانده از کاخ دوم کریستینسبورگ، که در سال ۱۸۸۴ در آتش سوخت، دیده می‌شود. 

    باغ مجسمه سازان از دیدنی های کپنهاگ

    در مرکز باغ، سنگ قبری غیرمعمول قرار دارد که کتیبه‌اش داستانی از وفاداری و فداکاری را روایت می‌کند:

    اینجا بقایای جوردانو، نمونه‌ای واقعی از وفاداری، آرمیده است. او در رم، در دومین سال سلطنت پاپ پیوس ششم زاده شد و در کپنهاگ، در آن سال عجیب که یک پوند شکر چهل‌وسه اسکیلینگ قیمت داشت، درگذشت. 

    جوردانو در واقع سگی بود که متعلق به نقاش و معمار نیکولای آبیلدگارد (۱۷۴۳–۱۸۰۹) بود. او از اولین دیدارشان در ایتالیا در اواسط دهه ۱۷۷۰ تا زمانی که در اوایل دهه ۱۷۹۰ در باغ پشت شارلوتنبورگ به خاک سپرده شد، همراه وفادار صاحبش بود. 

    یک شب، در سفری در رودخانه پو، جوردانو رفتار عجیبی از خود نشان داد و صبح زود از قایق به آب پرید و به ساحل شنا کرد تا خود را راحت کند. پس از آن، سعی کرد به قایق بازگردد؛ اما جریان قوی رودخانه مانع شد. او بارها تلاش کرد؛ اما در نهایت تسلیم شد و قایق بدون او حرکت کرد. جوردانو ناامید روی ساحل نشست. آبیلدگارد بعدها گفت که امیدی به دیدن دوباره سگش نداشت؛ اما همان روز، جوردانو وفادار قایق را پیدا کرد؛ نقطه‌ای کم‌عمق در رودخانه یافت، به آب پرید و شنا کرد تا به صاحبش بپیوندد! 

    سنگ قبر کنونی در باغ، نسخه‌ای بازسازی‌شده از سنگ اصلی است که برای محافظت از آب‌وهوای دانمارک، در جایی امن نگهداری می‌شود. 

    باغ مجسمه سازان کپنهاگ

    ۳. آسانسور پاترنوستر

    اگر می‌خواهید حرکتی مداوم را تجربه کنید، می‌توانید سوار یکی از پنج آسانسور پاترنوستر کپنهاگ شوید. این آسانسورها با آسانسورهای معمولی که می‌شناسید بسیار متفاوت‌اند. سه تا از آن‌ها هنوز به‌راحتی در دسترس هستند و آسانسور موجود در خیابان ونمرگد (vognmagergade) احتمالاً بهترین گزینه برای امتحان کردن است. کوچک است؛ اما همچنان سرگرم‌کننده و رایگان است و می‌تواند فرصتی عالی برای گپ زدن با دیگر بازدیدکنندگان باشد. 

    این آسانسور هم‌سن ساختمان است که در سال ۱۹۱۳ تکمیل شد و فناوری قدیمی‌اش تجربه‌ای غیرمعمول به ارمغان می‌آورد. پاترنوستر از کابین‌های باز تشکیل شده است که بدون توقف حرکت می‌کنند. برای سوار شدن در این نوع آسانسورها نفسی عمیق می‌کشیم، آماده می‌شویم و با احتیاط و هیجان به داخل کابین بعدی که به ما می‌رسد، می‌پریم. چند دور چرخیدن در این سیستم و حس حضور در قلب مکانیکی یک ساختمان قدیمی تجربه‌ای نو برایمان خواهد بود. معروف‌ترین این آسانسورها احتمالاً آن یکی است که در ساختمان پارلمان دانمارک قرار دارد. اگرچه هر پنج آسانسور هنوز وجود دارند، اما قدیمی‌اند و شاید به‌زودی از کار بیفتند. ممکن است زمان زیادی برای بازدید و تجربه‌ی استفاده از آن‌ها باقی نمانده باشد.

    پاترنوستر کپنهاگ

    پنج پاترنوستر کپنهاگ

    اگر علاقه‌مند به یافتن هر پنج آسانسور هستید، اولی (در زمان حال به نام KVUC شناخته می‌شود) در ساختمان بیلیسنگینس‌وای (Blessingensvej) است که در بالا توضیح داده شد. دومی که به‌خوبی حفظ شده، در ساختمان اکسلبورگ، روبه‌روی ورودی اصلی باغ‌های تیولی قرار دارد. سومی که دسترسی آسانی دارد، در تالار شهر فردریکسبرگ واقع شده و نسبتاً جدید است؛ زیرا این تالار در دهه ۱۹۴۰ ساخته شد. دو آسانسور آخر، یکی در کاخ کریستینسبورگ (پاترنوستر پارلمان) و دیگری در مقر بانک دانسکه در کانال هولمن قرار دارند و برای عموم قابل‌دسترسی نیستند.

    نام پاترنوستر از کجا آمده است؟

    کابین‌ها روی زنجیرهایی که پیوسته در حرکت و چرخش هستند، جابه‌جا می‌شوند. گفته می‌شود این مکانیسم در جایی یادآور چرخش مهره‌های تسبیحی بوده است که هنگام خواندن دعای «پدر ما» (Pater Noster) دانه دانه به صدا در می‌آمدند و به این ترتیب این نام برای آن‌ها استفاده شد.

    پاترنوسترها کی اختراع شدند؟

    شروع به کار آسانسورهای پاترنوستر به سال ۱۸۷۷ باز می‌گردد که فردریک هارت این فناوری‌ را ابداع کرد. اولین پاترنوستر در کنت، در جنوب انگلستان، نصب شد.

    این آسانسورها ابتدا محبوب بودند، چون می‌توانستند افراد بیشتری را جابه‌جا کنند و سریع‌تر از دیگر انواع آسانسورها بودند. اما ملاحظات ایمنی باعث شد که بسیاری از پاترنوسترها از بین بروند و اکنون تعداد کمی باقی مانده‌اند. آن‌هایی که هنوز هستند، به‌عنوان عتیقه‌های جالبی دیده می‌شوند که استفاده ازشان هنوز هم سرگرم‌کننده است. 

    پاترنوسترهای کپنهاگ

    ۴. نقاشی های هانس شرفیگ

    از بیرون، مدرسه کوفودس در جزیره «آماگر» (Amager) شبیه بسیاری از ساختمان‌های دهه ۱۹۷۰ است. اما وقتی وارد می‌شوید، همه‌چیز کاملاً متفاوت است. نقاشی بزرگی تمام دیوار پشتی لابی را پوشانده است. این صحنه جنگلی، اثر «هانس شرفیگ» (Hans Scherfig) (۱۹۰۵–۱۹۷۹)، هنرمند و نویسنده، در سال ۱۹۵۹ خلق شده است. در اینجا، فیل‌های عظیم‌الجثه و آرام با خرطوم‌های عجیب‌شان گوش‌هایشان را تکان می‌دهند؛ آنجا، گله‌ای از آنتلوپ‌ها در دشت‌ها می‌جهند. از بالای درختان، چشمان کنجکاو و بزرگی، شاید متعلق به گروهی از لمورها سعی دارند شما را بترسانند و همزمان، شما را از آب دور نگه می‌دارند؛ جایی که تمساح‌ها با نیشخندی کمین کرده‌اند. حتی قاب نقاشی هم زنده می‌شود، وقتی جوجه‌تیغی کوچکی دور آن می‌دود.

    هانس شرفیگ

    دیدن اثر دیگر شرفیگ، «خورشید در ساوانا»، که در سال ۱۹۷۷ خلق شده و در اتاق کنفرانس مدرسه در طبقه چهارم به نمایش گذاشته شده، نیز جالب است. اگرچه این اتاق به‌طور منظم استفاده می‌شود، کارکنان با خوشحالی شما را راهنمایی خواهند کرد. اینجا شرفیگ در اوج هنرش است، با نقاشی‌ای آفریقایی در رنگ‌های زرد که دو کرگدن تنها را نشان می‌دهد که با مهربانی به یکدیگر در میان ساوانا نگاه می‌کنند.

    شرفیگ که کمونیستی سرسخت و نویسنده‌ای متعهد به مسائل اجتماعی بود، همیشه نقاشی را نوعی بازی می‌دانست که تنها برای لذت خودش انجام می‌داد. شاید به همین دلیل است که اکثر منتقدان شناخته‌شده در درک آثارش مشکل داشتند. اگرچه شرفیگ هرگز خودش به آفریقا سفر نکرد، حیوانات این قاره در تمام طول زندگی‌اش منبعی برای الهام بودند. آفریقا در ذهن او به‌عنوان مکانی خیالی جا خوش کرده بود که می‌توانست رویاهایش از جهانی بهتر را بر آن فرافکنی کند. جهانی بدون درگیری، پر از حیوانات و گیاهانی که با هارمونی زندگی می‌کنند؛ جایی که هیچ چیز خوب یا بدی رخ نمی‌دهد.

    به‌نحوی، مدرسه کوفودس (Kofoeds Skole) که از زمان تأسیسش در سال ۱۹۲۸ همیشه از آسیب‌پذیرترین اعضای جامعه دفاع کرده است، به نظر می‌رسد مکان ایده‌آلی برای نقاشی‌های او باشد.

    نقاشی هانس شرفیگ

    ۵. کلبه عمو تام

    در انتهای خیابان مسکونی بیِرگاردس‌وای (Bjerregårdsvej)، خانه‌ای عجیب قرار دارد. خانه‌ای چوبی که کمی بیش از ۳ متر عرض و ۷ متر طول دارد. روی سقف این خانه تابلویی با عنوان «کلبه عمو تام» دیده می‌شود. این خانه در سال ۱۹۰۵ ساخته شد و در سال ۲۰۰۵ در اوسترپورت قرار بود تخریب شود؛ اما یک سرمایه‌گذار خصوصی آن را خرید و به بیِرگاردس‌وای منتقل کرد.

    این کلبه در ابتدا مغازه‌ای برای فروش تنباکو بود. بعدها، یک عتیقه‌فروش به نام یورگن آن را تصاحب کرد و به نزدیکی فریهاون منتقل کرد؛ جایی که او و خانواده‌اش در طبقه همکف تجارت می‌کردند و در سال‌های آخر، تا دهه ۱۹۷۰، لباس‌های زنانه شیک در طبقه اول می‌فروختند.

    کلبه عمو تام دانمارک

    بر اساس برخی منابع، نام این خانه به نمایشگاهی استعماری در سال ۱۹۰۵ برمی‌گردد که در اوسترپورت برگزار شد. در این نمایشگاه، دو کودک از جزایر هند غربی دانمارک (سنت کرویکس)، ویکتور ۷ ساله و آلبرتا ۴ ساله، روی پارچه‌ای سفید به نمایش گذاشته شدند. حتی در مقطعی، به دلیل فرار مکرر آن‌ها (به‌ویژه ویکتور) به بخش گرینلند نمایشگاه که برایشان جذاب‌تر بود، آن‌ها را در قفسی قرار دادند. 

     

    از کپنهاگ تا واشنگتن دی سی

    داستان کلبه عمو تام در کپنهاگ به‌طور عجیبی به کلبه عمو تام اصلی، که الهام‌بخش رمان معروف هریت بیچر استو در سال ۱۸۵۲ بود، مرتبط است. در سال ۲۰۰۵، کلبه اصلی در کتاب، درست مانند همتای کپنهاگی‌اش، در خطر تخریب بود. در آخرین لحظه، مقامات ایالات متحده تصمیم به حفظ این ساختمان گرفتند که اکنون در محل اصلی‌اش در واشنگتن دی‌سی قرار دارد.

    کلبه عمو تام آمریکا

    ۶. موزه کفش دانمارک

    از بیرون، موزه کفش دانمارک چندان به چشم نمی‌آید، زیرا در خیابانی بی‌نام‌ونشان و در زیرزمینی پنهان شده است. اما یک تور هدایت‌شده، سفری شگفت‌انگیز در تاریخچه تجارت کفش و نگاهی جذاب به تاریخ مد است. این موزه که در سال ۱۹۳۴ تأسیس شد، توسط صنف کفاشان کپنهاگ که در سال ۱۵۰۹ پس از پیشرفت تکنیک‌های کفش‌سازی در قرون پانزدهم و شانزدهم شکل گرفت، اداره می‌شود. قدیمی‌ترین کفش‌های موزه که در کاوش‌های باستان‌شناسی در کپنهاگ یافت شده‌اند، به قرن هجدهم برمی‌گردند. با ظهور صنعتی‌سازی در اوایل قرن بیستم، تجارت کفش‌سازی با رقابتی سخت برای بقای این هنر قدیمی مواجه شد. با این حال، تولیدکنندگانی مانند هرتز، پانتر، دارمر و وورتزن توانستند با وجود سیل واردات ارزان‌قیمت، صنعت کفش‌های سفارشی را زنده نگه دارند. 

    موزه کفش دانمارک از موزه های کپنهاگ

    این موزه بقای این حرفه را در مجموعه کفش‌های قرن بیستم خود مستند کرده است. نمونه‌های متعددی در معرض نمایش هستند؛ کفش‌های رسمی کلاسیک مردانه، بروگ‌ها، کفش‌های شیک زنانه با پاشنه‌های تزئینی، چکمه‌های سوارکاری، کفش‌های گلف، کفش‌های چرمی براق، و یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های آن چکمه‌های بلند تا ران لاوریتس ملکیور، تنور معروف واگنر است.

    امروزه، این حرفه عمدتاً به لطف کار کفاشان ارتوپدیک ادامه یافته است؛ کفاشانی که تضمین می‌کنند افراد دارای معلولیت که به کفش‌های سفارشی نیاز دارند، همچنان می‌توانند باوقار و شیک باشند. 

    نمایش کفش‌های قرن نوزدهم مجموعه‌ای از سبک‌های متنوع است؛ از جمله چکمه‌های ابریشمی ظریف، کفش‌های پاشنه‌بلند جیر که ملوانان استفاده می‌کردند، کفش‌های باریک دکمه‌دار با نوک تیز، کفش‌های سفید بنددار، چکمه‌های چلسی با کناره‌های کشسان و پاشنه‌های فرانسوی فراوان. همچنین ویترینی پر از چکمه‌هایی است که برای غرفه دانمارک در نمایشگاه جهانی پاریس در سال ۱۸۸۹، سالی که برج ایفل ساخته شد و کفش‌های سیاه و زرد مد بودند، تولید شده‌اند. 

    موزه کفش دانمارک

    ۷. درختان گیلاس در گورستان بیسپبیرگ

    کمتر کسی از اهالی کپنهاگ می‌داند که هر سال در گورستان بیسپبیِرگ می‌توان تکه‌ای از نمایش ژاپنی را تماشا کرد. این نمایش معمولاً با آمدن بهار آغاز می‌شود. مانند ژاپن، باید در زمان مناسب آنجا باشید؛ زیرا این منظره باشکوه به‌ندرت بیش از یک هفته دوام می‌آورد.

    نام گیاه‌شناسی درختان بیسپبیِرگ، «Prunus subhirtella Autumnalis» یا گیلاس زمستان‌گل‌ده است. این نوع درخت گیلاس به خاطر تولید تعداد زیادی گل در بهار، زمانی که شاخه‌هایش پر از شکوفه‌های صورتی است، معروف است. با این حال، نامش از خویشاوند آرام‌ترش گرفته شده است که در پاییز و زمستان، تا زمانی که هوا ملایم باشد و درخت‌ها هنوز جوانه داشته باشند، شکوفه می‌دهد. این درخت یک گونه پرورشی است و در طبیعت یافت نمی‌شود؛ همچنین تصور می‌شود که منشأ آن ژاپن باشد. 

    درختان گیلاس در گورستان بیسپبیرگ کپنهاگ

    برای ژاپنی‌ها، هیچ نشانه‌ای مطمئن‌تر از شکوفه‌های درختان گیلاس، یا به‌اصطلاح ساکورا، برای آمدن بهار وجود ندارد. در مناطق غربی‌تر جبهه‌های گرم و سرد وجود دارند؛ اما ژاپنی‌ها جبهه‌ی ساکورا را هم دارند. مؤسسه ملی هواشناسی ژاپن این جبهه را از نزدیک دنبال می‌کند، که از جنوب در ژانویه آغاز می‌شود و در شمال در آوریل به پایان می‌رسد. ساکورا شامل هانامی است؛ عمل لذت بردن از پیک‌نیک زیر درختان گیلاس در حال شکوفه. در بیسپبیِرگ، فرصت خوبی برای اهالی کپنهاگ و بازدیدکنندگان وجود دارد تا این سنت را دنبال کنند. 

    ۸. موزه دامپزشکی

    موزه دامپزشکی، که در زیرشیروانی پردیس فردریکسبرگ دانشگاه کپنهاگ قرار دارد، موزه‌ای کوچک و فراموش‌شده با مجموعه‌ای بزرگ از آثار مرتبط با اسب‌هاست. آثار برجسته شامل ماسک‌های بیهوشی اسب، جمجمه‌ها، ابزارهای دامپزشکی تغییرشکل‌یافته، مدل مدرسه قدیمی دامپزشکی، مجسمه‌های کوچک از سم اسب‌ها و یک سندان است. حتی یک داروخانه دامپزشکی قابل‌توجه از قرن نوزدهم وجود دارد که از جزیره فونن (Fyn) در شرایط عالی به اینجا منتقل شده است. این داروخانه توسط کریستین راش-نیلسن، همسر یک دامپزشک، گردآوری شده که انواع گیاهان دارویی را جمع‌آوری کرد و داروهای متعددی را خودش ساخت. کابینت دارویی او که در معرض نمایش است، پر از شیشه‌ها و ویال‌هایی است که هنوز با پودرها و پمادهایی برای درمان بیماری‌های مختلف، از یبوست گاوها تا تب خوکی، پر شده‌اند. 

    موزه دامپزشکی از موزه های کپنهاگ

    اما قلب این مجموعه به دلیل نعل‌های اسب با اشکال و اندازه‌های مختلف اهمیت بیشتری دارد. این مجموعه که به نعل‌بندی اسب‌ها مربوط است، زمینه‌ساز تأسیس مدرسه دامپزشکی شد که خود به توسعه حرفه دامپزشکی به‌عنوان رشته‌ای مستقل کمک کرد. نعل‌های به نمایش گذاشته‌شده از اروپا و آسیا هستند و بسیاری از آن‌ها به‌عنوان ابزار آموزشی برای دانشجویانی استفاده می‌شدند که هنر نعل‌بندی را به‌عنوان بخشی از آموزش پایه دامپزشکی یاد می‌گرفتند. 

    در اواسط قرن هجدهم، دانمارک، مانند بقیه اروپا، به شدت از بیماری طاعون گاوی متأثر شد. دانشجویان پزشکی به فرانسه فرستاده شدند تا درباره این بیماری بیشتر بیاموزند. یکی از این دانشجویان، پیتر کریستین آبیلدگارد بود که بعدها در سال ۱۷۷۳ اولین مدرسه دامپزشکی دانمارک را در کریستیانشاون تأسیس کرد. اگرچه او در فرانسه چیزهای زیادی درباره طاعون گاوی آموخت، اما اهمیت نعل‌بندی صحیح اسب‌ها را نیز به یاد داشت. از آن زمان، حرفه نعل‌بندی پیش از هر چیز به دانشجویان اولیه مدرسه دامپزشکی آموزش داده شد. 

    موزه دامپزشکی کپنهاگ

    هانس هنریک اسمدگارد، متصدی موزه، سالخورده است و به نظر نمی‌رسد هیچ‌کدام از دانشجویان علاقه‌ای به گرفتن جای او داشته باشند. ممکن است پس از او گنجینه‌ی این نمایشگاه به انبار منتقل شود و دیگر برای بازدید دسترس نباشند. بازدید با قرار قبلی با متصدی موزه، هانس هنریک اسمدگارد، امکان پذیر است.

    ۹. مدرسه روباز

    بین چند خیابان مسکونی آرام در آماگر، ساختمانی وجود دارد که اغلب نادیده گرفته می‌شود؛ اما همه‌ی دوستداران معماری باید آن را در صدر فهرست «باید دید» خود قرار دهند. این ساختمان نه‌تنها به دلیل ویژگی‌های معماری، بلکه به‌عنوان گواهی بر تاریخ اجتماعی دانمارک ارزشمند است؛ یکی از جالب‌ترین نمونه‌های طراحی معماری دهه‌ی ۱۹۳۰ است که برای نیازهای آسیب‌پذیرترین افراد جامعه ساخته شده است. 

    مدرسه روباز در سال ۱۹۳۸، در کنار مدرسه کنار دریا (اسکولن ود سوندت) تکمیل شد. معمار آن کای گوتلوب بود که بیشتر به خاطر طراحی پل کینپلزبرو (Knippelsbro) در سال ۱۹۳۷ و پل لانگبرو (Langebro) در سال ۱۹۵۴ شناخته می‌شود. 

    مدرسه روباز که به «مدرسه کودکان ضعیف» (Svagbørnsskolen) نیز معروف است، برای ۱۴۴ دانش‌آموز ساخته شد. آن‌ها به کلاس‌های ۲۴ نفره تقسیم شدند و هر گروه یکی از ۶ کلاس درس مدرسه را اشغال کرد. کلاس‌ها در طبقه همکف با دسترسی مستقیم به باغ رو به جنوب قرار داشتند. همان‌طور که نام مستعار مدرسه نشان می‌دهد، این مکان برای مراقبت از کودکان ضعیف و دچار سوءتغذیه شهر ساخته شده بود. 

    مدرسه روباز کپنهاگ

    از آنجا که مدرسه روزانه برای کودکان غذا فراهم می‌کرد، یک سالن غذاخوری، آشپزخانه و آپارتمانی ویژه برای آشپز در نزدیکی کلاس‌ها ساخته شد. هر روز پس از ناهار، کودکان باید یک ساعت و نیم در خوابگاه‌های طبقه اول چرت می‌زدند. برای ورود حداکثر نور و گرما، همه پنجره‌ها رو به جنوب بودند. پنل‌های شیشه‌ای طوری طراحی شده بودند که به‌صورت افقی باز شوند تا هوای تازه وارد شود. علاوه بر این، سقف خوابگاه‌ها می‌توانست تا حدی باز شود. مدرسه همچنین یک مرکز پزشکی داشت که به کودکان «حمام نور» می‌داد تا از اشعه‌های شفابخش خورشید بهره‌مند شوند. 

    این ساختمان تا دهه ۱۹۵۰ به‌عنوان «مدرسه کودکان ضعیف» خدمت کرد؛ تا زمانی که این مشکل کاهش یافت. بعدها، کودکان با مشکلات رفتاری را در خود جای داد و اخیراً به مدرسه‌ای برای کودکان معلول جسمی تبدیل شده است که تا حد امکان در کلاس‌های مدرسه‌ای نزدیک ادغام می‌شوند. 

    ۱۰.  کیوسک تلفن فریتز کخ

    کیوسک تلفن کپنهاگ نمونه‌ای زیبا از طراحی شهری است که در حدود سال ۱۹۰۰ شکل گرفت. این سازه ۶ضلعی با پنل‌های چوبی حکاکی‌شده، علاوه بر نمایش علائم حمل‌ونقل و مخابرات، تصاویری از گیاهان و جانوران و جزئیات کوچکی مانند یک اختاپوس غول‌پیکر و گروهی از عروس‌های دریایی را نشان می‌دهد که در کنار یک شخصیت چینی و چند سرخپوست موهاک شنا می‌کنند. 

    این کیوسک توسط معمار مشهوری به نام فریتز کخ طراحی شد که در سال ۱۸۹۶ از طرف شرکت تلفن کپنهاگ (کیوسک‌های تلفن کپنهاگ) مأموریت یافت. چالش طراحی سازه‌ای کوچک برای دسترسی عموم به اختراع گراهام بل در سال ۱۸۷۰، نیازمند یافتن تصاویر و نمادهایی بود که روح فناوری جدید را منعکس کنند. در ابتدا، این کیوسک‌ها توسط افرادی اداره می‌شدند و علاوه بر فروش مکالمات تلفنی، روزنامه و تمبر هم می‌فروختند. این ساختمان‌های کوچک که بر اساس مدلی فرانسوی ساخته شده بودند، با پوسترهای تبلیغاتی تزئین شدند که اجرای آن‌ها به یک هنرمند سپرده شد. کار با استاندارد بسیار بالایی انجام شد و واکنش مخاطبان کپنهاگ که معمولاً منتقد هستند، بسیار مثبت بود. یک مفسر معاصر نوشت:

    کیوسک‌های خیابان‌های ما کیفیت بی‌نهایت بالاتری نسبت به نمونه‌های مشابه در دیگر پایتخت‌ها دارند... باید به مردم کپنهاگ گفت که به این کیوسک‌ها با جزئیات زیبا و ظریف‌شان توجه کنند و با عجله و بی‌توجه از کنارشان نگذرند.

    کیوسک تلفن فریتز کخ دانمارک

    این نظر مثبت در سال ۱۹۰۵، زمانی که کیوسک‌ها تنها ده سال از فعالیت‌شان گذشته بود، بیان شد و هنوز هم صادق است. برای سال‌ها، کیوسک‌های تلفن فریتز کخ (۱۸۵۷–۱۹۰۵) در شلوغ‌ترین خیابان‌ها و میدان‌های کپنهاگ دیده می‌شدند. متأسفانه با گذشت زمان، بیشتر آن‌ها ناپدید شدند؛ اما هنوز در چند مکان می‌توان آن‌ها را دید. علاوه بر کیوسک اوستربرو (Østerbro)، کیوسک‌هایی در مرکز شهر در میدان کولتوروت (Kultorvet) و میدان کوچک در تقاطع خیابان‌های فیول‌استرد (Fiolstræde) و نور ولگد (Nørre Voldgade) وجود دارند. در محله وستربرو (Vesterbro)، کیوسکی در خیابان ابسلونسگد (Absalonsgade) است؛ در نوربرو (Nørrebro)، یکی در میدان سنکت هانس (Sankt Hans)؛ و در کریستیانشاون (Christianshavn)، یکی در میدان کریستیانشاون. برای دیدن کیوسک‌های بیشتر، می‌توانید شانس‌تان را در تیولی و باکن امتحان کنید.

    کیوسک تلفن فریتز کخ کپنهاگ

    پرسش‌های متداول

    جاذبه های کمتر شناخته شده کپنهاگ کدامند؟
    اسب تاکسیدرمی فردریکسبرگ، باغ مجسمه سازان، آسانسور پاترنوستر، نقاشی های هانس شرفیگ، کلبه عمو تام، موزه کفش دانمارک، درختان گیلاس در گورستان بیسپبیرگ، موزه دامپزشکی، مدرسه روباز، کیوسک تلفن فریتز کخ.
    پاترنوسترها کی اختراع شدند؟
    شروع به کار آسانسورهای پاترنوستر به سال ۱۸۷۷ باز می‌گردد که فردریک هارت این فناوری‌ را ابداع کرد. اولین پاترنوستر در کنت، در جنوب انگلستان، نصب شد.

    باقر وحید باقر وحید
    {{selectedRate}}

    تورهای بهار و تابستان 1404 ایوار

    خرید بلیط هواپیما خارجی

     

    تورهای اروپا ایوار

    {{totalCount}} دیدگاه

    {{nameError}}
    {{emailError}}
    {{commentViewData.commentLength - commentMessage.length}} کاراکتر باقی مانده
    {{commentMessageError}}
    {{responseMessage.text}}